ساراسارا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات ساراکوچولوی من

بدنیااومدن دخمل نازم

روزدهم محرم ساعت4صبح دردم شروع شدوتاساعت6بعدازظهردردکشنده ای روتحمل کردم وازاخرهم سزارین شدم وتوساعت6/30دقیقه روزپنجشنبه دهم محرم23ابان92 چشم به این دنیاگشودی وزنگی ماروعوض کردی بااینکه دردشدیدی داشتم اماخیلی خوشحال بودم بابات که پردراورده بودخیلی خوشحال بود خیلی نازوتپل بودی وزنت3/650بودباموهای خیلی زیادکه همه تعجب کرده بودن توروزبه روزبانمکترمیشدی وماهم دیوونه کارات میشدیم خیلی دوستت دارموزندگی بدون تویعنی هیچ
13 فروردين 1393

بارداری

بااینکه بارداری سختی داشتم امادوست داشتم که هرچی زودتربدنیابیای البته همه دوست داشتن قدره بابایی روهم بدون چون خیلی زحمت کشیده برامون ازهیچ چیزبرای تودریغ نکرده راستی اسمه دکتمم فریباحقی بددکترخوبی بوداماخیلی اذیتمون کرد
12 فروردين 1393

تعیین جنسیت

روزیکه فهمیدم جنسیت بچه دخترهوقراره توبه خونوادمون اضاف بشی خیلی خوشحال شدمو ازاینکه دختربودی بیشتر اخه همه فکرمیکردن بچه پسره خداروخیلی شکرکردم وفقط دعامیکردم سالم باشی
12 فروردين 1393