ساراسارا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات ساراکوچولوی من

روزپدر23/2/93

بابا . . . جونمی ، عمرمی ، قلبمی . . .   امروزم روزپدر بودوخونه مامانی بودیم چون مامانی رفته بودقشم مااونجابودیم برای بابای گلتم یک شلوارک بایک شاخه گل رز دادیم که البته توبه ش دادی عزیزم همراه بایک بوس  ابدار بعدشم کادیه بابااحمدو دادیمو شیرینی خوردیمو خیلی خوش گذشت دخترنازم. ...
26 ارديبهشت 1393

اولین کلمات

اولین حرفاوکلمه هایی که به زبون اوردی باباو ابه بودکه خیلی نازمیگفتی هروقت میبرمت جای شیراب میگی ابه وهروقت بابایی رومیبینی میگی بابا منتظرم مامان گفتنتوبشنوم دخترنازم عاشششقتم. ...
17 ارديبهشت 1393

روزمادر31/1/93

امروزحس عجیبی داشتم امسال خودم هم مادرشده بودم وحسه همه ی مادرارومیفهمیدم  راست گفتن که تامادرنشی نمیفهمی که مادرت چه زحماتی برات کشیده دخترقشنگم امروزیک بوس محکم کردمتو کادوی امروزم بهترین کادو رو ازت گرفتم فدات بشم دوستت دارم ...
3 ارديبهشت 1393
1